۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

سبكباران ساحلها - الايا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها - غزل 1

1-  سبكباران ساحلها
الايا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها        كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
به بوي نافه اي كاخر صبا زان طره بگشايد     زتاب زلف مشكينش چه خون افتاد دردلها
به مي سجاده رنگين كن ، گرت پير مغان گويد      كه سالك بيخبر نبود زراه و رسم منزلها
مرا درمنزل جانان چه امن عيش چون هردم     جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها
شب تاريك و بيم موج و گردابي چينن هايل    كجادانند حال ما سبكباران ساحلها ؟
همه كارم زخودكامي به بدنامي كشيد ، آري   نهان كي ماند آن راي كزان سازند محفلها
حضوري گرهمي خواهي ارو غايب مشو حافظ      متي ما تلق من تهنوي دع الدنيا و اهملها


توضيحات :
معني بيت 1 (اي ساقي جام باده را به گردش درآور و با دست خود آن را به يك يك مجلس بده و آنوقت به من بده (يعني تادر مجلس همه شراب نخورند ، صفا ندارد ) چه عاشقي نخست به نظر سهل و آسان آمد ، اما در اين راه دشنواري هاي زيادي پيش آمد = 0آرايه ملمع ) آستان (سهل ) نافه (مشك ) منزل (مشكل ، جايگاه ) آخر (سرانجام ) طره (موي مشكي ) جرس (زنگ كاروان ) گردابي چنين هايل (غرقابي سخت هولناك ) كجا دانند (نمي دانند ) سبكباران (دل آسودگان ) بيت آخر (اگر جمعيت خاطر و آسودگي مي خواهيد ، ازياد محبوب ابداً غافل مباش ، چونكسي را كه دوست مي داري ديدار كني دنيا و اسباب آن را رها ك نادر (بگردان) كاس (قدح پر از شراب ) ناول (بالحاق ضمير متكلم ي بايد (ناولني ) باشد ) آسان (ساده ) مشكل (دشواري ) تاب (فروغ – پيچش مو ) مغان (رئيس آتش خانه ) سالك(رهرو ) منزلها( ميخانه ها ) امن عيش (زندگي آرام ) محمل (كجاوه ، بار ) هايل (هول = ترس = ترسناك )


نتيجه تفال :
1-  صبررا پيشه كن ، نوبت شما نيز خواهد رسيد اما دراين راه مشكلاتي وجود دارد كه بايد با صبر و شكيبايي گام برداري
2-  نگراني شما بي مورد است سخن خردمندي كه ديروز با شما صحبت كرد ، حتما به كار گيريد و از فرصت هاي پيش آمده بهره مند شويد
3-  كار را با جديت و تلاش دنبال كن سادگي هم اندازه اي دارد قدري رازدارباش ولي خوكامه مباش
4-  كاري كه درنظر داريد دشواري دارد اما غير ممكن نمي باشد ولي با توكل به خداوند موفق مي شويد و از عيب جويي ديگران هم هراسي به دل راه ندهيد ، بگذار حسودان هرچه مي خواهند بگويند ، جنابعالي با يكي از بستگان مشورت كنيد
5-  اوخيلي به شما عشق مي ورزد اما توداراست و خجالت مي كشد ، پس شما قدري حوصله كنيد و به او فرصت بدهيد
6-  ازدواج عملي است از نظر تحصيل موفقيت با شماست اما بيمار بدتر مي شود و سفر كرده فعلاً نمي آيد خبر بدي درچند روز آينده خواهيد شنيد ولي نارحت نشويد پس از آن خبرهاي خوشحال كننده اي دريافت مي كنيد
7-   صبر كنيد او بر مي گردد بدانيد برنده هميشه گامهاي متعادلي بر مي دارد ولي بازنده يا خيلي كند است یا خیلی تند
8-   جنابعالي انساني مهربان دلسوز از خود گذشته و با فرهنگ هستيد حيف است با افرادي جاهل و پست و نادان نشست و برخاست كنيد و يا به سخنان آنان توجه كنيد شما به اصل و ريشه خانوادگي محكم خود توجه داشته باشيد
9-   ملاحت و بانمكي شما همه را خواسته و ناخواسته عاشق مي كند ، پس مغرور نباشيد
10-  چرا با سخنان نيش دار خود ديگران را آزار مي دهيد اگر چه از صميم قلب مهربان هستيد اما زباني نيش دار داريد حتي درسخن گفتن توجه كنيد كه ديگران را نرنجانيد به پدرو مادر خود بيشتر توجه كنيد و دلشان را به دست آوريد
11-  آنچه جنابعالي نيت كرده ايد اگر چه عين واقعيت است ولي هر واقعيتي نياز به مقدماتي دارد پس نگران نباشيد مقدمات اين نيت فراهم مي شود .

کمی بیشتر در خصوص غزل بدانید :

شرح غزل :


۱ هان ای ساقی جامی به گردش در آور و آن را]به من[ ده ؛زیرا عشق در آغاز آسان به نظر آمد اما بعد مشکلها روی نمود.[۱]
اَدِر: فعل امر از مصدر ادارۀ به معنی چرخاندن و به گردش در آوردن.
کَٲس به معنی جام.
ناوِل: فعل امر از مناوله به معنی چیزی را به کسی دادن با دراز کردن دست.
مقصود اینکه عشق در آغاز آسان به نظر می آید،اما رفته رفته مشکلات ظاهرمی شود؛پس ساقی شراب بده ومرا در این راه یاری دهد.
سودی مصرع اول این بیت را به یزید نسبت می دهد؛ولی علامه قزوینی[۲] ودکتر غنی[۳] هر دو این نظر را مردود می دانند. آنچه مسلم است این مصرع عربی از حافظ نیست .استاد مینوی در حاشیه حافظ خود یادآوری می کند، که امیر خسرو دهلوی متوفی در ٧٢۵(مقارن سال تولد حافظ)، در بیت زیر آن را آورده است:[۴]
شراب لعل باشد قوت جانها،قوت دلها الا یا ایها الساقی ادر کٲساً و ناولها
و برای پایان دادن به این بحث کهنه بی حاصل که آیا مصراع الا یا ایها الساقی….. از یزید هست یا نه در اینجا می افزایم که دیوان یزیدبن معاویه به چاپ رسیده است و نسخه ای از آن اکنون در اختیار من است و با اطمینان می گویمکه چنین شعری به هیچ صورت در آن نیست؛ نه در قسم الاول که حاوی اشعاریست که قطعا از یزید دانسته شده و نه در قسم الثانی که اشعار منتسب به یزید در آن آمده است. مشخصات این دیوان چنین است : شعر یزید بن معاویۀ بن ابی سفیان جَمَعَه و حَقَّقَه صلاح الدین منجّد، دار الکتاب الجدید، بیروت لبنان،۱۹۸۲٫کتاب مجموعاً دارای ۶۴ صفحه است.
۲ به امید انکه باد صبا آخر گره ای از سر زلف بگشاید؛از پیچ و تاب زلف مجعد مشکبویش چه خونی در دلها افتاد.
به بوی: به امید،به انتظار.
جعد: موی مجعد، مصدر به معنای اسم مفعول،چنانکه در این معنی مکرر در حافظ آمده :
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام هر که روی یاسمین و سنبل بایدش
صنایع بدیعی در این بیت بسیار است و در هم بافته.تشبیهات و صور خیال بر اساس اسن زمینه فکری است که مشک خون دل آهوست،و نافه کیسه کوچک گره بسته ای که این مشک در آن جا دارد،ووقتی سر این کیسه را بگشایند عطر آن منتشر می شود؛ پس زلف معشوق را که هم گره دار است وهم مثل مشک سیاه ومعطر به نافه تشبیه کرده،می گوید به امید آنکه باد صبا گرهی از آن زلف بگشاید،تا عطری از آن برای ما بیاورد،چقدر دلها از انتظار خون شد. واین معنی مستتر است که باد صبا به این علت نمی تواند بویی بیاورد که زلف محبوب در هم پیچیده وزیر حجاب پوشیده است.
با توجه به اینکه زلف و گیسو در اصطلاح عرفا نماد ابهام اسرار خلقت است، اشاره عرفانی بیت اینکه : به امید آنکه رازی از اسرار خلقت بگشاییم باید چه رنجها و ریاضتها بکشیم.
۳ من در منزل معشوق امنیتی برای عیش وشادی ندارم زیرا پیوسته؛صدای جرس بلند است که بارها را ببندید.
منزل: جایگاهی است در ضمن سفر، که قافله بار خود را بر زمین می گذارد و باز از آنجا حرکت می کند؛محل فرود آمدن.
جَرَس: درآی و زنگ،مراد زنگی است که به گردن شتر کاروان بسته شده باشد تا کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد.
مقصود اینکه در این دنیا که خطر مرگ ، مثل بانگ جرس که به کاوانیان اعلام حرکت می کند، هر دم ما را تهدید می نماید، چگونه با خیال آسوده عیش و شادی کنیم.
۴ اگر پیر مغان بگوید سجاده ات را با شراب رنگین کن بپذیر؛زیرا رونده راه طریقت از رسوم منازل بین راه بی اطلاع نیست.
پیر مغان: به گفته دکتر غنی:«مسلمین قدیم شراب را از دو جا به دست می آورده اند یکی از مسیحیان و دیرها و دیگری از مجوسان،یعنی مغان که جاحظ در کتاب الحیوان می گوید شراب خوب نیست مگر آنکه از خم مجوسی باشد که روی آن تار عنکبوت گرفته باشد و اسم آن مجوس یزدان فلان باشد.در ابتدا پیر مغان همان شراب فروش بوده و بعد در اصطلاح مسیحیان نسطوری است».[۵]
سالک: رونده راه حق.«سالک ابتدا طالب است وطلب نتیجه احساس نقض و تنبه و میل به کمال است که پس از یافتن پیری و مرید شدن در پرتو راهنمایی او سیر کمالی مسیرمی شود. و طالب مرید، سالک جازم و مجذوب می گردد».[۶]
راجع به مصرع دوم بعضی گفته اند صورت صحیح مصراع «که سالک با خبر نبود ز راه ورسم منزلها » است؛ به اعتبار اینکه سالک رونده مبتدی و بی خبر است وپیر مجرب. این گونه تلقی از پیر و سالک یعنی قرار گرفتن سالک به عنوان مرید تازه کار در برابر پیر، در حافظ بی نمونه و شاهد نیست ،چنانکه در این بیت آمده:
تشویش وقت پیر مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
اما معمولا میان سالک و پیر چندان امتیازی نمی گذارد،و هر دو را رونده در درجات مختلف می داند. بدین جهت صورت رایج و معمول در بیت حفظ شد.صرف نظر ازآنکه هنوز سندی برای وجه دوم به دست نیامده است.[۷]
۵ شب تاریک و ترس از امواج و گردابی اینگونه هولناک؛آنها که بر ساحل دریا آسوده می گذرند کی حال ما را می دانند.
برای نشان دادن حال وحشت و سرگردانی خود در جست و جوی راز خلقت ، نمایی از وحشت شب دریا وطوفان ساخته،و آن را در برابر آرامش سواحل آرام قرار داده است. خود را به عنوان سالک راه طریقت به کسی تشبیه کرده که شبی تاریک بر کشتی نشسته وبیم موج وگرداب مرگ او را تهدید می کند؛و سبکباران ساحلها آن ها هستند که فارغ ازتٲمل و تفکر در اینگونه مسائل،آسوده زندگی می کنند.تاریکی مسائل ماوراﺀ الطبیعه به مثابه شب تاریک ، بیم فرو افتادن در گرداب شک و گمراهی ، و سر انجام گرداب هائل مرگ هر کدام به نوعی در این نما جلوه گرند.
۶ هر چه کردم بر اثر خودسری به بد نامی منتهی شد؛بی شک رازی که از آن گروه گروه سخن گویند،پوشیده نخواهد ماند.
یعنی به جای اینکه رسوم متعارف جامعه را رعایت کنم خودسرانه به دنبال تمنیات دل رفتم و این سبب بدنامی من گردید؛ و اکنون مردم گروه گروه از این بد نامی سخن می گویند، چنین است که این راز پنهان نخواهد ماند.
۷ اگر حضور قلبی می خواهی پیوسته او را در نظر داشته باش؛هر وقت به کسی که دوستش داری بر خوردی،دنیا را واگذار و آن را نادیده بگیر.*
تَلقَ: از فعل لَقِیَ یَلقَی و مصدر لِقاﺀ به معنی کسی را دیدن یا با کسی برخورد کردن.
تَهوَی: از فعل هَوِیَ یَهوَی و مصدر هَوَی به معنی دوست داشتن.
دَع : فعل امر از فعل وَدَعَ یَدَعُ و مصدر وَدع به معنی ترک کردن و واگذاشتن.
اَهمِل: امر از فعل اَهمَلَ و مصدر اِهمال به معنی بی مصرف گذاشتن چیزی یا فراموش کردن آن.
حاصل معنی اینکه اگر می خواهی حضور قلبی با معشوق داشته باشی از یاد او غافل مباش،و وقتی به معشوق رسیدی هرچه را که جز اوست نادیده بگیر.
**********
گرچه از نظر ترتیب الفبایی در قافیه، این غزل نباید در اغاز قرار گیرد؛اما چون تا آنجا که دیده شده همه نسخه های حافظ با این غزل آغاز می شود و از این جهت سنتی ایجاد شده است،ما نیز از این سنت پیروی کردیم.
——————————————————————————–
[۱] معنی دو مصراع عربی و توضیحات از استاد دکتر محمدی است.
[۲] قزوینی،…«بعضی تضمینهای حافظ،» یادگار،س ۱۰،ش۹،ص۷۰٫
[۳] غنی،…حافظ، با یادداشتها و حواشی قاسم غنی… ص ۴۳٫
[۴] حافظ قزوینی، کتابخانه استاد مینوی، شماره ۳۱۸۲٫
[۵] غنی،…همان اثر، ص۴۳؛ نیز نگاه کنید به توضیحات ذیل بیت ۱۱۰/۱٫
[۶] رجایی،…فرهنگ اشعار حافظ… ص ۱۶۷٫
[۷] نیز نگاه کنید به مرتضوی،… مکتب حافظ… ص ۲۶۰٫


غزل به قلم علامه قزوینی :


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها




 








غزل به قلم شاملو : 



الا یا ایها الساقی! ادر کاسا و ناولها!

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها!

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید. آری

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟

به بوی نافه‌یی کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب زلف مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها!

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل –

کجا دانند حال ما، سبکباران ساحل‌ها!

مرا در منزل جانان چه امن عیش؟ چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد «که بربندید محمل‌ها!»

 □

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید،

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها.

 □

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.

غزل به قلم الهی قمشه ای :


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها





 







غزل به قلم عطاری کرمانی :


الايا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها        كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
به بوي نافه اي كاخر صبا زان طره بگشايد     زتاب زلف مشكينش چه خون افتاد دردلها
به مي سجاده رنگين كن ، گرت پير مغان گويد      كه سالك بيخبر نبود زراه و رسم منزلها
مرا درمنزل جانان چه امن عيش چون هردم     جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها
شب تاريك و بيم موج و گردابي چينن هايل    كجادانند حال ما سبكباران ساحلها ؟
همه كارم زخودكامي به بدنامي كشيد ، آري   نهان كي ماند آن راي كزان سازند محفلها
حضوري گرهمي خواهي ارو غايب مشو حافظ      متي ما تلق من تهنوي دع الدنيا و اهملها

غزل را بشنوید :





کلیپ های مرتبت با غزل :